От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

یوم الادا از کجا آمده است؟ ( 234 )

قانون مرور زمان در کشور ما مخصوصاً بعد از انقلاب اسلامی از قوانین حذف شد وحتی اخیراً شورای نگهبان قانونی را که مجلس تصویب کرده بود به دلیل موجه دانستن مرور زمان آن را مخالف شرع وقانون اساسی دانسته و رد کرد و سخنگوی شورای نگهبان ضمن اعلام این مطلب در جمع خبرنگاران مدعی شد که اصلاً چنین قانونی وجود ندارد با این‌که خبرنگاری تذکر داد مثلاً در ماده 19 قانون مطبوعات اشاره شده اگر از چاپ مطلبی سه سال بگذرد مشمول زمان می‌شود و یا در قانون چک داریم که تا شش ماه جنبه کیفری برای برگشت چک است وبعد از آن جنبه حقوقی خواهد داشت، لذا باید دانست که مرور زمان امری مسلم و پذیرفته شده و در تمامی مراحل ساری و جاری است و چیزی که به نام یوم الادا که در قانون مجازات‌های اسلامی به آن اشاره‌ای شده است، برداشت نادرستی از قوانین اسلامی است. البته مفاهیم عرفانی در این مورد هست؛ مثلاً می‌گویند که اگر کسی گناه کرد و توبه کرد گرچه گناه او بخشیده می‌شود ولی آثار آن باقی می‌ماند مانند کسی که سمی را خورده و بعد به پزشک مراجعه کرده ولی به هرحال سم اثر خود را برنسوج بدن گذاشته است. یا در مورد غیبت گفته شده که آبروی ریخته را نمی‌شود جمع کرد و اگر کسی آبرویش رفت، به جوی باز نمی‌گردد! اما اینها همه عرفانی است در حالی‌که خداوند ستارالعیوب است و غفارالذنوب و قوه نسیان در بشر هم به همین معناست و اگر قرار بود همه چیز در ذهن انسان باقی بمانند، غم‌ها و اندوه‌ها انسان را از پای در می‌آوردند. در مورد احکام هم همین‌طور است کسی که توبه کرد، به شرط واقعی بودن آن پذیرفته می‌شود و گروه توّابین در دوران متعدد اسلامی زیاد بوده‌اند. همینطور در مورد حسابداری و احکام مالی صریح قرآن کریم است که اگر به کسی قرض دادید و او توانایی باز پرداخت نداشت به او مهلت دهید و یا آن را ببخشید! حالا معلوم نیست این قانون یوم الادا یعنی بدهکاران باید در زندان بمانند تا قرضشان با نزول و بهره مربوطه پرداخت شود، چطور وارد اسلام شده است و این آیه 181 سوره بقره که بزرگ‌ترین آیه و مدنی‌ترین آن است کی وکجا نسخ شده که ما بی‌اطلاع هستیم. البته گفته شده حق‌الناس باید پرداخت شود ولی عسر و حرج هم گفته شده، بخشایش هم گفته شده و گفته شده که خداوند سود و بهره پول یعنی ربا را از بین می‌برد و نباید گرفته شود. لذا نباید یک طرف آن را که به سود طبقه‌ای خاص است گرفت و بقیه آن را نادیده انگاشت زیرا براساس نصّ صریح قرآن کسانی‌که بعض احکام را قبول دارند و بعض دیگر را قبول ندارند، کار خطایی انجام می‌دهند یعنی هرجا به نفع بود، می‌پذیرند و هرجا به ضررشان بود، نمی‌پذیرند و این همان کفر یا نشاندن خود به جای خداست و اعتماد داشتن به این‌که عقل ما بهتر ازخداست.

مالکیت انسان برهمه چیز اعتباری است

در اسلام همه جا بیان شده که همه چیز از آن خداست واین یک شعار یا یک حرف فلسفی نیست. انسان از هنگامی‌که به دنیا می‌آید، چشم وگوش و اعصاب و روان را از خود ندارد.
اوکه تا رسیدن به سن بلوغ هنوز هیچ چیز را نمی‌فهمد، چطور می‌تواند خودش خودش را به وجود آورده باشد؟ پس مایملک او که همه را از آن خود می‌داند؛ از ساده‌ترین چیزها و حتی اعضای بدنش را همه خداوند به او داده و لذا مالک اصلی انسان و هرچه در اطراف اوست، خداست و اصل مالک خداوند است و همه چیز متعلق به اوست و این مالکیت ذاتی است یعنی منطقاً انسان چیزی را به وجود نیاورده، بلکه همه چیز هست و او آن را تغییر می‌دهد. لذا مالکیت نسل اندر نسلی بر زمین یا کار خانه و یا هرچیز دیگری باطل است و اکنون گرفتاری کل بشر از همین جا نشأت می‌گیرد. وقتی یک نفر می‌تواند با سند سازی، میلیون‌ها متر را به نام خود زمین بخرد و آن را بلا استفاده رها کند و هرکس متعرض آن شد، او را بکشد؛ نتیجه این می‌شود که میلیاردها متر مربع زمین رها شوند و در مقابل هم میلیون‌ها نفر مردم از گرسنگی و بی‌غذایی تلف شوند چرا که مثلاً حقوق اساسی من در آوردی یا قانون اساسیِ بشر نوشته می‌خواهد به مالکیت هویت دهد و به آن احترام بگذارد. آیا احترام به قانون، مهم‌تر از جان میلیون‌ها انسان است و آیا قانون را به وجود می‌آورند تا مردم را راحت‌تر گرسنه نگهدارند و آنها را موجه‌تر بکشند؟ در حالی‌که مطابق دستورات اسلامی اگر کسی 5 سال زمین کشاورزی را نکارد یا بایر را آباد نکند، از مالکیت اوخارج می‌شود و لذا مرور زمان و حذف آن، خیانت به همه‌ی نسل‌ها بوده است و باید مورد بررسی قرار گیرد. در دنیا میلیاردها متر مربع دریا و جنگل و زمین‌های حاصلخیز وجود دارد. شاید انسان‌ها اگر فقط غذای دریایی بخورند، هرگز گرسنه‌ای در جهان نباشد و شاید اگر فقط غذای جنگلی بخورند، گرسنگی کسی را آزار ندهد همانطور که این‌همه نهنگ و ماهی و حیوانات دیگر در دریاها هستند و گرسنگی برای آنها معنی ندارد و یا این‌که این‌همه حیوانات در جنگل هستند کی وکجا اعلام شده که شیران یا ببران یا آهوان از گرسنگی مرده‌اند؟ در حالی‌که هر روز اعلام می‌شود مردم در آفریقا از گرسنگی تلف شدند و یا می‌گویند این اتفاق جالب در جایی می‌افتد که در زیر پای آنها معادن طلا و نقره و جنگل‌های میوه و مراکز شکار زیادی وجود دارد. شاید این را به زبان دیگری می‌گفتیم، کسی قبول نمی‌کرد ولی اینها نشان آن است که هر آن کس که دندان دهد نان دهد و فقط این بشر دو پا هست که مانع الرزق است و این مانع الرزقی او هم اختراع قوانین غیر خدایی و غیر شرعی است. آنها با اختراع قانون عرضه و تقاضا و قیمت میلیون‌ها تن مواد غذایی را به دریا می‌ریزند تا قیمت آن پایین نیاید. میلیون‌ها تن مواد غذایی را اسراف می‌کنند و در زباله دان‌ها می‌ریزند تا دیگران به ثروتمندی آنان غبطه بخورند. اینهمه غرور و سرکشی از جایی شروع می‌شود که از قانون خدا تخطی کرده و به قانون دست ساز خود می‌پردازند. اگر فقط مزارعی که درآن کشت خشخاش می‌کنند به کشت گندم اختصاص دهند، دیگر هیچ کس بی نان نخواهد بود و اگر فقط کارخانه‌هایی که سیگار می‌سازند، گندم آرد کنند آیا کسی خواهد ماند که گرسنه باشد؟

دکتر بهمنی رییس بانک مرکزی شد

سخن اولدکتر بهمنی رییس بانک مرکزی شد و بر جای طهماسب مظاهری نشست اما مشکلات همچنان باقی است و باید فکر اساسی برای آنان بشود. لذا به نظر می‌رسد چند موضوع مأموریت اصلی رییس بانک مرکزی جدید می‌باشد و اولین آن تقویت پول ملی است. در حالی‌که می‌رود تا تئوری آمریکایی هر هزار تومان یک دلار اجرا شود، مردم از خود می‌پرسند چه دست‌هایی در کار است که این مسأله را علی‌رغم خواست همه آحاد مردم انجام دهد؟ در حالی‌که ضعیف‌ترین پول‌های دنیا در برابر دلار تقویت شده‌اند... از افغانی افغانستان گرفته تا لیر ترکیه ولاری گرجستان و منات آذربایجان. این چه کسانی هستند که توطئه می‌کنند واین گونه پول ملی را آن هم در برابر دلار که شعار مرگ برآمریکای جنایتکار هنوز از زبان‌ها نیافتاده باید سرخم کند؟ زیرا بیش از 90 درصد بازار ارز در دست دولت است ودولت با یک درصد کم وزیاد تزریق کردن دلار به بازار می‌تواند آن را متعادل کند ولی معلوم نیست چه کسانی و با چه تئوری‌ها و استدلال‌هایی اینگونه هر روز دلار را گران‌تر می‌کنند.

لذا وظیفه بانک مرکزی شناسایی این اخلال‌گران اقتصادی است تا مانع اجرای عملیات آنها در جهت تضعیف پول ملی شود. تضعیف پول ملی علاوه بر کاهش اعتماد مردم به دستاوردها ودستمزدهای خودشان است باعث گرانی و تورم هم می‌شود. یعنی ریشه‌ی همه گرانی‌ها در افزایش نرخ دلار است زیرا وقتی نرخ دلار افزایش یابد پول ملی بی ارزش می‌شود و بابت آن هیچ کالایی داده نمی‌شود. وقتی که مردم ببینند هرروز ریال ضعیف‌تر می‌شود، انگیزه خود را برای کار کردن و حتی سرمایه‌گذاری هم از دست می‌دهند وهمین امر باعث می‌شود تا ما شاهد خروج سرمایه‌ها به سوی دبی ودیگر کشورها باشیم. آنهایی‌که از ایران می‌روند ویا سرمایه‌های خود را خارج می‌کنند، همه به دلیل بی ارزش بودن پول ملی است و آنها می‌روند تا با دلار کار کنند که در مقابل ریال هرروز بالاتر می‌رود تا از این ممر بدون کار کردن هم صاحب درآمد شوند. کسی که در سال 57، دلار را 70 ریال هم نمی‌خرید الآن اعتراف می‌کند که اشتباه کرده و فقط اگر دلار را می‌خرید وهیچ کاری نمی‌کرد، الآن سود او به 140 برابر رسیده بود وچه تجارتی پر سودتر و مطمئن‌تر از این؟ لذا می‌بینیم تولید وتجارت زیر سایه دلالی دلار رنگ می‌بازد و یک دلار فروش از همه آنها جلوتر می‌زند. کشاورز عرق می‌ریزد و زمین را شخم می‌زند. کارگر صبح تا شب، آجرها را بالا و پایین می کند ولی دستمزد او با یک سفته بازی دلالان دلار نه تنها افزایش نمی‌یابد که کاهش هم پیدا می‌کند. اگر کسی در سال 57 روزی 700 ریال یعنی ده دلار می‌گرفته، امروز حتی اگر صدهزار ریال هم بگیرد باز دستمزد او پایین است زیرا می‌داند هیچ کاری هم نکند باز ارزش پول او قهراً کاهش می‌یابد و او هر روز با استرس و ناراحتی این دستمزدها و کاهش آن را می‌بیند. حالا طهماسب مظاهری‌ها چه فکری می‌کنند که در دوران آنها دلار افزایش می‌یابد؟ واز 927 ریال به 986 ریال می‌رسد؟ ادامه این روند نه به صلاح مملکت است نه به نفع مردم لذا مأموریت رییس جدید بانک مرکزی، رفو کردن اشتباهات رییس کل قبلی است. یکی دیگر از اشتباهات رییس کل قبلی این بود که تصور می‌کرد با جلوگیری از پرداخت وام‌های به صنایع کوچک باعث کنترل تورم خواهد شد ولی دیدیم که تورم نه تنها کاهش نیافت بلکه همچنان افسار گسیخته رو به بالا رفت زیرا وقتی پول به کار نیافتد ناچار از دلالی سر بیرون می‌آورد و اگر وام به بنگاه‌های زود بازده و صنایع کوچک داده نشود، پول که بیکار نمی‌ماند لذا در دست دلالان و واسطه‌ها می‌افتد و وام‌ها از بنگاه‌های زود بازده گرفته و به کارمندان و کارکنان بانک داده می‌شود و یا دیگر کسانی که در کار تولیدی نیستند و لذا سطح تولید کاهش می‌یابد و اجناس کم می‌شود و چون پول وام‌ها در دست افراد غیر تولیدی است تقاضا بالا می‌رود و لذا تورم حتی در روزهای ماه رمضان هم افزایش نشان می‌دهد و گوشت مرغ و یا گوشت گوسفند به چند برابر می‌رسد. چرا که تولید گوشت و مرغ که اکثراً در بنگاه‌های زود بازده بوده متوقف می‌شود. حتی اگر این وام‌ها به وارد کنندگان هم داده شود و یا صادرکنند گان، بازهم بهتر از این است که داده نشود. زیرا مثلاً در گرجستان تولید دام فراوان وارزان است وبه علت بارندگی دارای مراتع فراوان. می‌توان گوشت را وارد کرد و به جای پول به آنان مواد شوینده و امثال آن فروخت. اما وقتی پول گردش نداشت و وام داده نشد، در خزانه‌ها می‌ماند و دست مردم و تولید کنندگان خالی ‌شده و جیب‌ها بی پول می‌شود. ومردم بی پول نمی‌توانند چیزی بخرند و نمی‌توانند چیزی هم تولید کنند. مسأله بعدی که بسیار مهم است، نباید تصور کرد که با کم کردن صفرها موفق می‌شویم تمام نابسامانی‌های گذشته را یک شبه جبران نماییم. باید دست‌اندرکاران بدانند که بی ارزش کردن پول ملی وقتی توقف نداشته باشد، با برداشتن دویا چند صفر حل نمی‌شود زیرا ادامه کاهش ارزش پول برای طرز نوشتن آنها نیست بلکه به واسطه سیاست اشتباه تزریق تورم به اجتماع است. از ابتدای انقلاب اسلامی، طرفداران تزریق تورم در پشت صحنه ایستاده‌اند تا با توجیهات بی ربط خود، مسؤولین را به تزریق تورم تشویق نمایند و نارضایتی آنها را موقتی اعلام نمایند. در حالی‌که تززریق تورم هزاران دلیل اقتصادی هم داشته باشد، زیبنده اقتصاد اسلامی نیست چرا باید به مردم دروغ گفت؟ در حالی‌که تورم آنها را تحت فشار قرارداده تصور کنیم برای آنها خوب است؟ ممکن است آنها بگویند دراثر تورم درآمد دولت بالا می‌رود زیرا مردم بیشتری مالیات می‌دهند، ولی این مالیات برکت ندارد زیرا بر اثر فریب مردم بدست می‌آید و لذا رییس کل بانک مرکزی در یک امتحان بزرگ الهی است تا اشتباهات گذشتگان را جبران کند وانشاء الله دراین ماه مبارک با استعانت از الطاف الهی موفق باشد.

تعادل اقتصادی

سخن اولتعادل اقتصادی مفهومی در اقتصاد است که تا انسان وارد اجتماع نشود آن را متوجه نمی‌شود زیرا از درس‌هاییست که باید تجربه شود. اینهمه صحبت از بیکاری وگرانی می‌شود، نشان می‌دهد که اطلاعی از این تئوری در دست نیست البته مردم عادی که جای خود دارند اما از آنهایی‌که دکترای اقتصاد دارند، بعید است! همه مشکلات هم از همین جا شروع می‌شود که اقتصاددانان بدون درک مطالبی که خوانده‌اند، خود را عقل کل می‌دانند. اظهار نظر آنان در اقتصاد؛ مخصوصاً در روزنامه‌های تخصصی اقتصادی، نشان می‌دهد از این دروس چیزی نفهمیده‌اند. این تئوری مثلاً در باب قیمت‌ها وعرضه وتقاضا می‌گوید که قیمت هرچیزی، نقطه تعادل آن چیز در بازار است و اگر این تعادل بر هم بخورد یعنی یا عرضه کم شود یا تقاضا افزایش پیداکند، چیزی که قبلاً وجود نداشته به وجود آمده و لذا همین حادثه خود تعادل بازار را بر هم می‌زند و البته بازهم به این معنی نیست که جامعه از حالت تعادل خارج می‌شود، بلکه به نقطه تعادل جدیدی شیفت می‌کند و این تعادل پایدار همیشه وجود دارد. این فرمول یا این تئوری یک هارد ساینس یا یک فرمول غیر قابل انکار است. یعنی در اقتصاد هنوز این نظریه وجود دارد و تردیدی در مورد آنهم نیست و دانشجویان اقتصاد که می‌دانند، ولی آنهایی‌که هم نمی‌دانند می‌توانند به کتب اقتصاد مراجعه نمایند و فرمول‌ها و نمودارهای عرضه و تقاضا و تعادل در اقتصاد را ببینند و بخوانند. درهمین راستا، مسأله اشتغال هم مطرح است زیرا اشتغال هم یک بازار یا مارکتینگ است و بازار هم همیشه در حال تعادل. یعنی به میزانی که موادغذایی مثلاً لازم است، تولید می‌شود و به تعداد مورد نیاز کارگر هم مشغول به کار است.

به محض این‌که بیکاری بوجود آید، معنی‌اش این است که بخشی از تولیدات انجام نشده و تنش در سطح کلی جامعه مانند زنجیرهای یک چرخ یا بازی دومینو همه جا را فرا می‌گیرد که آن‌هم خیلی زود ازبین می‌رود، زیرا که نقطه تعادل جدید ایجاد می‌شود. به زبان ساده؛ همه کارها بدون ما هم انجام می‌شود و هیچ کاری برروی زمین نمی‌ماند. فرض کنید شما درجایی مشغول هستید و در آنجا کارهایی صورت می‌گیرد. اگر یک روز شما نباشید، آیا کارها می‌خوابد؟ بدیهی است در یک جامعه متعادل چنین کاری دور از ذهن است یعنی با نبود یک نفر، کارها نمی‌خوابد. بلکه سیستم خودکفا ست و خود تنظیم است و بلافاصله راهکار جدید را برمی‌گزیند. یک نفر جای شما را می‌گیرد یا به جای دو نفر کار می‌کند . زیرا به محض این‌که نبود شما مشکل ایجاد کند، کارهای آن شرکت دچار عدم تعادل می‌شود اما مدیریت سیستم برای چنین مواقعی سیستم خود را طراحی کرده است. بلافاصله که می‌بیند سر و صدای ارباب رجوع در آمد، یک نفر را جایگزین می‌کند یا حتی خودش آن کار را انجام می‌دهد و به اصطلاح عامیانه، هیچ کاری برجا نمی‌ماند و هیچ باری روی زمین نمی‌ماند. اما چرا درک این مسأله مشکل است؟ برای این‌که مسأله اختیار انسانی مطرح است و تا موقعی‌که مشکلی در جامعه است همه دوست دارند همه چیز را نادیده بگیرند و برعلیه دیگران شعارهای کوبنده بدهند. وقتی گرانی می‌شود، انگشت اشاره همه به سوی دولت است. در حالی‌که از آن طرف شعار خصوصی‌سازی می‌دهند، گرانیِ بخش خصوصی را تقصیر دولت می‌دانند. خصوصی‌سازی بدون درد! و بدون خونریزی! اگر خصوصی‌سازی است، باید صاحبان سرمایه اختیار داشته باشند که هرچه سود می‌خواهند ببرند. پس چرا نمی‌گذارند با گران کردن کالاها سود بیشتری ببرند؟ این شیر بی یال و اشکم چیست؟ بیکاری، لازمه‌ی خصوصی‌سازی است. نمی‌توان خصوصی کرد و بعد آنها را مجبور کرد که کارگران را اخراج نکنند! تعادل اقتصادی حکم می‌کند که حداقل ده درصد جامعه بیکار باشند زیرا اگر هیچ بیکاری وجود نداشته باشد، کاری هم وجود ندارد. اگر کارگرها اطمینان داشته باشند که چه خوب کار کنند یا بد و یا اصلاً کار نکنند، باز هم سرکار می‌مانند چه زحمتی به خود می‌دهند؟ اگر ترس از بیکاری نباشد، آیا کسی به کارهای سخت تن می‌دهد؟ این‌که همه دنبال کار راحت می‌گردند، همین است. چون خیالشان راحت است که بالاخره پارتی پیدا می‌کنند و بیکار نمی‌مانند. فقط کسانی‌که پارتی ندارند و می‌ترسند که بیکار بمانند، به کارهای سخت راضی می‌شوند. طرح بسیار ساده است، ولی قبول آن برای همه مشکل است. همه چیز متضاد را نمی‌توان باهم داشت. سرمایه دار وقتی به بازار کار رجوع می‌کند، باید بتواند انتخاب کند یعنی بتواند یک نفر را کار بدهد و یک نفر را ندهد. و الّا نمی‌تواند از آن یک نفر کار بکشد. فرض کنید در یک جامعه همه مشغول به کار هستند. آیا شما می‌توانید کار جدیدی شروع کنید؟ از کجا نیروی کار می‌آورید؟ همه مشغول به کار هستند. عین همین مسأله در همه جا هست. اگر تعدادی بیکار نباشند، کارآفرینی معنی ندارد و تعیین دستمزد، بی‌معنی است