От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

دکترین ایرانیان در مقابله با دکترین بوش (225)

دکترین یا نظریه تعاریف زیادی دارد. به طور کلی دکترین، نظریه‌ای نو و خلاقانه برای حل مشکلات جوامع بشری براساس مفید بودن است که براساس آن عمل نیز می‌شود. البته برخی تصور می‌کنند هرکس دکترینی دارد، خود نیز باید به آن عمل کند و برخی نیز این دو را جدای از هم می‌دانند! مثلاً در طول تاریخ آمریکا، هر کدام از رییس‌جمهورهای آن روش و راه حل مخصوص به خود را در پیشبرد اهداف آمریکا در جهان داشته‌اند. برخی با زور اسلحه و برخی با کلمات دموکراتیک، اما همه یک جهت داشته و آن اثبات برتری و سروری آمریکا بر جهان بوده است. به خصوص این کار پس از جنگ دوم جهانی شدت گرفت و تئوری‌پردازان بزرگی برای توجیه این نظریات به کار گرفته شدند. اولین اقدام آنها فراخوان عمومی دانشمندان بسوی جزیره رویایی و قاره ثروت و شهرت بود. اما همه آنهایی‌که می‌آمدند، برعکس انتظارات تبلیغات کندگان بودند. آنها می‌آمدند تا چیزی از آمریکا بگیرند نه آن که به آن اضافه کنند و لذا قانون مهاجرت که تا مدت‌ها قانونی زیبا و دوست داشتنی بود تبدیل به قانون ضدمهاجرت شد و مهاجران که همه رویایی بودند و در آرزوی آمریکاییان، تبدیل به واژه بد و جرم‌خیز و ضدقانونی شد. استرالیا، کانادا، آمریکا و حتی جزایر اسکاندیناوی و نیوزیلند، در دهه‌های قبل از 1950 یعنی قبل از پیروزی آمریکا در جنگ دوم جهانی پر بود از شعارهایی که مهاجران را به خود می‌خواند. هرکس به این سرزمین‌ها می‌رفت، کار و خانه و زمین کشاورزی و دیگر امکانات به صورت رایگان درانتظارش بود و آنها می‌توانستند پس از مدتی کار چنان ثروتمند شوند که بخش اعظم آن را برای کشورهای خود بفرستند. در این مورد هیچ فرقی بین سفید و سیاه و ثروتمند و فقیر نبود و به همین دلیل این کشورها به نام مهد آزادی و ثروت معروف شده بودند. اما بعداز دهه 50، همه چیز برعکس شد. آمریکا و استرالیا و بعد هم کانادا و نیوزیلند، درهای خود را به روی مهاجران بستند و مهاجرت غیر قانونی شد. البته به صراحت اعلام نشد بلکه قوانینی به وجود آمد که فقط مهاجرت برای نخبگان آزاد شد. یعنی آمریکا و کانادا و استرالیا فقط به کسانی ویزای قانونی می‌دادند که جزو نخبگان مالی سیاسی و یا اجتماعی و علمی بودند. در بسیاری از موارد حتی به صورت اجبار و دزدی این موضوع اتفاق می‌افتاد مثلاً برای دانشمندان آلمان شکست خورده در جنگ دوم جهانی تنها راه نجات، مهاجرت به آمریکا عنوان شد و در بسیاری از موارد، دانشمندان ربوده و به آمریکا برده شدند. عملیات جذب مهاجران نخبه که در دیگر کشورها به نام فرار مغزها مطرح شد یک نوع اصلاح ن‍ژاد در بین مهاجران بود. اما هربار برروی یک موضوع تکیه می‌شد و براساس دکترین موجود عمل می‌شد. در ابتدا دانشمندان هسته‌ای که قادر بودند سلاح‌های اتمی و نوترونی بسازند مورد توجه واقع شدند که نهایت آن انفجار بمب‌های قوی در هیروشیما بود که گرچه پدر علوم هسته‌ای اروپایی بودند، ولی کاملاً در اختیار آمریکا قرار داشتند و دولت آمریکا با تکیه بر همین دکترین در جنگ دوم جهانی پیروز شد. در این زمان انیشتین و آلمان بیش از همه جا مورد توجه بودند و حتی در ایران نیز می‌بینیم شاعر شهیرمان شهریار برای انیشتین شعر می‌سراید و او را از این‌که به خدمت زورگویان درآمد و علم خود را در اختیار جباران قرارداده است نکوهش می‌کند. اما پس از تسلیم دنیا در برابر زور اتمی آمریکا، دیگر ترساندن آنها معنی خود را از دست داده بود زیرا آمریکا به برتری نظامی دست یافت. دوران جدید دانشمند ربایی برای سازمان‌های فضایی آغاز شد و روسیه مورد توجه قرار گرفت... دانشمندان روس به دنبال دانشمندان آلمانی به سرزمین رویاها رفتند و دانش خود را در اختیار کاخ سفید نشینان قرار دادند. با اختراع ساعت کامپیوتری و ماشین‌های محاسب وکامپیوتر، زمان دزدیدن نیروهای الکترونیکی فرارسید و ژاپنی‌ها مورد هدف قرار گرفتند و به همین ترتیب تا به امروز که تاچندی پیش دنیای آی تی و اطلاعات و اینفورمیشن بود و ایرانی‌ها مورد توجه قرار گرفتند زیرا ایرانی‌ها توانسته بودند درعصر جاسوسی کاری کنند که تمامی سازمان‌ها انگشت به دهان بمانند. آنها انقلاب اسلامی را به دوراز سازمان‌های اطلاعاتی ساخته و پرداخته و به پیروزی رسانده بودند و هنوز هم ماهیت این حرکت برای هیچکس کاملاً روشن نیست زیرا اگر روشن بود، قدرت و پول وثروت ثروتمندان به زودی بدل آن را می‌ساخت و نابود می‌کرد. دکترین ایران ستیزی یا ایرانی‌ربایی شاید درازترین دکترین آمریکا از زمان آغاز دوران طلایی‌اش بوده است. ایران ستیزی از زمانی شروع شد که ایرانی‌ها به طبع حماسه‌های تاریخی خود دست دشمن را خواندند و درست بر ضد آن عمل کردند! خیلی‌ها ممکن است منافقین یا مجاهدین را ضد اسلامی بدانند، ولی ضد ایرانی نمی‌توانند بخوانند زیرا که همه اطلاعاتی که آنها به سازمان‌های جاسوسی می‌دادند، اشتباه بود و این نه از عدم اطلاع آنان که از سیاست‌های ایرانی و عرق ملی آنها سرچشمه می‌گرفت. ممکن است مثلاً نقشه بنی صدر را در دوران ریاست جمهوری‌اش به خاطر شکست خوردن طرح آن خائنانه بدانند ولی همان‌ها که بر بنی‌صدر ایراد می‌گیرند، خودشان طرح‌های شکست خورده بسیاری داشتند. چرا جنگ بعد از سوم خرداد ادامه یافت؟ چرا 6 سال تمام اینهمه هزینه به مردم ایران وعراق تحمیل شد؟ چون‌که همین منتقدان بنی‌صدر قول داده بودند که بعد از فتح خرمشهر، بغداد راهم فتح کنند ولی نتوانستند! حالا چرا آن شکست محکوم ولی این شکست محکوم نمی‌شود؛ جای سؤال دارد. تا حالا بسیاری تصور می‌کردند که ایرانیان مهاجر به آمریکا و انگلیس، خائن هستند و البته سازمان‌های جاسوسی و ماهواره‌ها و بنگاه‌های سخن پراکنی آمریکا و اسراییل نقش مهمی داشته‌اند. اما ما می‌بینیم اولین مهارتی که یک ایرانی به دست می‌آورد فوری آن را در اختیار کشورش قرار می‌دهد. و این سؤال همیشه در ذهن غرب باوران است که چرا آمریکا که هر روز شعار حمله به ایران را می‌دهد هرگز این کار را نکرده و نخواهد کرد. دلیلش همین دکترین خاص ایرانیان در مقابله با دشمن است. مردم در مصاحبه‌ها و یا در صحبتهایشان ازهمه چیز اظهار نارضایتی می‌کنند ولی به موقع در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کنند و به موقع از میهن وکیان اسلامی دفاع می‌کنند. چرا؟ چون دکترین ایرانیان برخاسته از دکترین رستم است. رستم در شاهنامه فردوسی وقتی با اکوان دیو روبرو می‌شود، می‌داند که کار او برعکس عمل کردن است اما این را به او نمی‌گوید. ولی مورد توجه قرار می‌دهد. یعنی دست دشمن را خوانده است ولی به او نمی‌گوید که من می‌دانم و لذا وقتی اکوان دیو از او سؤال می‌کند که به دریا بیاندازم یا به خشکی؟ رستم خشکی را می‌گوید و به دریا فتاده شنا کنان نجات می‌یابد. هنوز هم خیلی از حوادث ایران است که قهرمانان آن نشناخته مانده‌اند. فقط به دلیل آن که مسأله امنیتی داشته و ممکن است باز گویی آن برضد مصالح ایران و اسلام باشد و لذا قهرمانان سوم خرداد، 15 خرداد یا موضوعات دیگر هنوز معرفی نشده‌اند و آنها نیز گمنامی را برای خود بهتر می‌دانند تا افشای مطالبی که دشمن بتواند دکترین ایرانیان را از روی آن بخواند و سوء استفاده کند. همین مثال آخری در مورد انفجار حسینیه‌ای در شیراز. دست‌اندرکاران ترجیح دادند مورد هجوم مطبوعات و بنگاه‌های سخن پراکنی قرار گیرند ولی اصل موضع را تا دستگیری کامل اعضای آن به رسانه‌ها نکشانند. زیرا کافی بود که عناصر متوجه شوند که طرح یا نقشه آنها لو رفته، لذا خیلی سریع تغییر استراتژی داده و افراد و سرپل‌ها را تعویض می‌کردند.
جالب است بدانید که در کنفرانس‌های بین‌المللی وقتی دانشمندان خارجی به ایران می‌آیند، دو حس متضاد در کنار هم است. ایرانیان تصور می‌کنند که آنها پیشرفته‌ترند، در حالی‌که آنها میبینند ایرانیان هستند که یک گام جلوترند. در سومین همایش بین‌المللی پل که در دانشگاه صنعتی امیر کبیر برگزار شد این موضوع کاملاً روشن بود. رییس دانشگاه و برخی مسؤولان قدیمی که جوانان را باور ندارند از دانشندان خارجی دعوت کرده بودند تا از نظرات آنان استفاده کنند ولی همه آنها در صحبت‌های خود مکرراً می‌گفتند که این موضوع برای ایرانی‌ها بسیار ساده است. پروفسوری که استاد دانشگاه برکلی آمریکا بود اعتراف کرد که ما در موضوعی در آمریکا بسیار کوشش کردیم ولی به نتیجه نرسیدیم ولی الآن که به ایران آمدم، دیدم دانشجویان ایرانی بدون هیچ ادعایی آن را حل کرده وعمل می‌کنند! وی حتی گفت ما با مسؤولین آمریکایی بسیار چانه زدیم تا موضوع آتش گرفتن پل‌ها راهم به آنان بقبولانیم و راه حل‌های آن را در ساخت پل مورد توجه قرار دهند، ولی نه مسؤولین آمریکایی و نه استادان زیر بار نرفتند... ولی در ایران دیدیم که دانشجویان وقتی پلی را طراحی کردند، برای اطفای حریق هم پیش‌بینی‌های لازم را انجام داده‌اند. با تمام این اوضاع و احوال، برخی نیز هنوز در دوران دکترین کیسینجر و یا برژینسکی هستند و با این‌که ایرانی‌اند ولی از گفته‌های آنان برتر از آیات قرآنی نام می‌برند. مثلاً در همین سمینار بانکداریِ دفتر پژوهش‌های پولی و بانکی بانک مرکزی می‌توانید ملاحظه کنید که رییس این دفتر ایران را کشوری کمتر توسعه یافته عنوان می‌کند و در مقاله خود همه تئوری‌های بانکداری اسلامی را به عنوان نظرات یک کشور فقیر زیر سؤال می‌برد! وی در یک اظهار نظر غیر کارشناسانه، بانک جهانی را متولی دولت‌های جهان می‌داند و می‌گوید که بانک جهانی طرح کوچک‌سازی دولت‌ها را در دستور کاردارد. البته این‌که بانک جهانی بخواهد همه دولت‌ها را ساقط کند و آنها را دوباره با نظم خودش ایجاد نماید، کار خوبی است ولی چه کسی به او این اجازه را داده است؟ پس نقش مردم و دموکراسی چه می‌شود و سازمان ملل و میثاق‌های بین‌المللی عدم مداخله کجا می‌رود؟ این مردم هر کشوری هستند که در مورد دولت خود تصمیم می‌گیرند نه یک بانک. آنهم بانکی که خود را حجیم‌تر از هر دولت دیگری ساخته و در کوچک‌ترین مسایل داخلی کشورها دخالت می‌کند. به هرحال باید بیدار بود و این دو دکترین یا دو نوع نظریه را شناخت. نباید در ایران بود و برای آمریکا کار کرد. نباید مرکزی که از دولت جمهوری اسلامی بودجه می‌گیرد، تبلیغاتچی مداخله‌گران بین‌المللی باشد. مداخله‌گرانی که همه نوع کودتا را درکشورهای اسلامی به نام دموکراسی بر پا‌ می‌کند. در عراق، در لبنان و در فلسطین؛ ما می‌بینیم براساس اصول ادعایی همان‌ها، دولت‌ها با رأی مردم انتخاب شدند ولی بالاترین تحریم‌ها برعلیه آنها اجرا می‌شود تا ساقط شوند! کودتاهای سیاسی و نظامی مانند رگبار مسلسل به سوی اینها شلیک می‌شود. اخیراً درترکیه نوع جدیدی از کودتا را به اجرا گذاشته‌اند. کودتای قضایی! یک قاضی دادگاه قانون اساسی، بر علیه تمامی آرای ملتش اعلام جنگ داده است. او می‌خواهد حزب عدالت و توسعه را غیر قانونی اعلام و افراد آن را ازهرنوع عمل سیاسی منع کند. در حالی‌که مردم بارها نظر خود را در دفاع از این حزب و سران اسلامی آن اعلام داشته‌اند. پس کجاست دموکراسی‌ای که دکترین آقایان اعلام می‌کند. جالب است وقتی اعلامیه دولتی کاخ سفید را بر روی سایت می‌خوانید، جرج بوش هنوز هم شما را به کشوری دعوت می‌کند که دنیای آزاد است و مردم در آن احساس خوشبختی می‌کنند

تعالی سازمانی و اصلاح سیستم‌ها و روش‌ها ( 229 )

این‌که چرا کلاهبرداری به وجود می‌آید، همه‌اش تقصیر مردم نیست یعنی هیچ‌کس از ابتدا از شکم مادر کلاهبردار و دزد به دنیا نمی‌آید، بلکه این سیستم‌ها و روش‌ها هستند که اشخاص را دزد و کلاهبردار وکلّاش بار می‌آورند و البته فرق بین دزد وکلاهبردار با آدم امین و راست‌کردار هم زیاد قابل تشخیص نیست و به همین جهت روش‌ها باید خیلی دقیق و حساب شده باشند. مثلاً اگر کسی از شما اجازه بگیرد و کیف شما را بردارد، دزد نیست ولی اگر بدون اطلاع شما این کار را بکند، دزد است. تفاوت به همین سادگی است! با گفتن یک کلمه. با خواندن یک صیغه، مرد و زن با هم زن و شوهر می‌شوند، و اگر آن را نخوانند فاسد محسوب می‌شوند و به خاطر همین است که حضرت علی (ع) می‌فرماید: بین حق و باطل، چهار انگشت فاصله است و اشاره به فاصله بین چشم و گوش می‌نماید و موضع دیدن و شنیدن را مطرح می‌کند. پس تعالی سازمانی، نه تنها به روش‌ها وطراحی سیستم‌ها مربوط می‌شود، بلکه به فلسفه وخواستگاه آنان نیز بر می‌گردد. به طور مثال در سیستم حسابداری و حسابرسی، اصل بر دزد بودن افراد است. یعنی اگر کسی با این اندیشه جلو نرود، اصلاً نیازی به حسابداری پیدا نمی‌کند! برای همین ما می‌بینیم حسابرسی یا بازرسی، موقعی صورت می‌گیرد که یک گزارشی مبنی بر سوء جریان برسد. در سایر موارد اگر حسابرسی یا حسابداری هم صورت گیرد، یک هزینه اضافی تلقی می‌شود. لذا بر پایه همین است که وقتی شخص وارد روش‌ها و اصول حسابداری می‌شود، از ابتدا به دنبال گیج کردن حسابرسان است. فرمول‌ها و روش‌هایی به کار می‌گیرد که یا حسابرسان از آن سرد نیاورند و یا به اشتباه بیافتند. در حالی‌که حسابرسی یا حسابداری در اسلام و ادیان الهی برای شمارش نعمت‌ها و احصای خوبی‌هاست: ان تعدوا نعمت الله! نعمت‌های خدا را با عدد شماره کنید؛ می‌فهمید که زیاد است و در واقع شمارش نعمت‌ها یک تذکر و یک یاد آوری است نه یک کفران و دزدی. در اسلام هم زیاد تأکید شده. حاسبوا قبل ان تحاسبوا! خودتان به حساب خودتان رسیدگی کنید، قبل از این‌که به حساب شما رسیدگی شود. پس فلسفه یا اصول و مبانی حسابداری در اسلام و در ادیان الهی و ابراهیمی، رسیدن به عدالت و فهمیدن وظایف و اختیارات هر عضو از اعضای بدن و اجتماع است. وقتی ما از چشم خود حساب بکشیم، معنی آن این است که ببینیم چند بار به وظایف اصلی خود عمل کرده و چند بار خطا داشته و هر بار این انحرافات را اصلاح کنیم تا به استانداردهای الهی برسیم. وقتی از زبان خود حساب‌کشی می‌کنیم هم همین‌طور است و وقتی از کارکنان هم حساب‌کشی می‌کنیم استانداردهای ما گفته‌های الهی وآیات قرآنی است و ما می‌خواهیم بدانیم کسی که در یک عمر می‌توانسته کارهای مثبت انجام دهد، تا چه حد در قید آن بوده است و تا چه حد نافرمانی مدنی و الهی نموده است.

روش‌های حسابداری الهی

روش‌های حسابداری الهی هم برعکس حسابداری معمولی است. در حسابداری معمولی، همه به دنبال تهیه وتنظیم مدرک هستند یعنی اول کاری را انجام می‌دهند و بعد به سراغ تهیه فاکتور و صورتحساب و غیره می‌روند و یا برای برخی کارها فاکتور جعل می‌نمایند. مثلاً شما وقتی به بانک مراجعه می‌کنید تا وام بگیرید، لیست بلند بالایی از مدارک جلوی شما گذاشته می‌شود که شما باید آن را تهیه واجرا کنید. همین‌که چشم شما به آن می‌افتد، اگر بار اول باشد فرار می‌کنید و دیگر سراغ وام نمی‌روید ولی اگر برای بار دوم یا بعد باشد، می‌فهمید که موضوع چندان هم جدی نیست و شما با مشاوره با مدیر بانک می‌توانید بسیاری از این فاکتورها را خیلی ساده تهیه کنید! ترازنامه شما، آن ترازنامه‌ای نیست که به دارایی می‌دهید یا در روزنامه‌ها منتشر می‌کنید. بلکه می‌تواند یک ترازنامه جدید و مستقل باشد فقط باید مأمور بانک! آن را تأیید کند. خریدملک شما لازم نیست تحقق پیدا کرده باشد، یک بیع‌نامه صوری هم می‌توانید بنویسید و بعد هم چک را پشت نویسی می‌کنید و بعد هم وکالت بلاعزل می‌دهید و الی آخر... لذا کسی که می‌بیند به همین راحتی می‌توان شرکت تأسیس کرد وخانه وکارخانه خرید و بانک و مأمور بانک هم طبق وظیفه یا براثر دریافت هدیه، آن را به راحتی امضا می‌کند، کم کم به کارهای دیگر هم رو می‌کند. لذا آموزش کلاهبرداری در همین رفت و آمدها شروع می‌شود. اما در قرآن کریم؛ بزرگترین آیه در بزرگترین سوره، مربوط به روش و آیین‌نامه حسابداری است. در آنجا می‌فرماید اگر به کسی وجهی قرض دادید، از او رسید بگیرید و شاهدین را احضار نمایید یعنی سند حسابداری در این روش باید حداقل دارای 9 مشخصه باشد. اولاً کسی پول داشته باشد که بدهد، ثانیاً کسی که به این پول احتیاج داشته باشد. سوم این که پول مورد معامله و داد و ستد قرار گیرد (بدهکار و بستانکار تعیین شود.) چهارم بر چیزی نوشته شود (سند حسابداری تنظیم شود) و بالاخره گیرنده و دهنده و دو نفر شاهد آن را امضا کنند. یعنی سند حسابداری در این حالت حداقل 4 امضا باید داشته باشد و اگر شاهد زن باشد، دو نفر به جای یک نفر قابل قبول است و این البته روش حسابداری است و کسی نباید از آن سوء استفاده کرده و نابرابری حقوق زن و مرد و غیره برداشت نماید. زیرا روش مالی در اسلام مانند ازدواج تقسیم شده است. در ازدواج، اجازه شروع زندگی با زن است و اجازه ختم آن با مرد. لذا نه می‌توان به زور دختری را به عقد کسی درآورد که باطل است و نه می‌توان به زور زنی را طلاق داد که اینهم از نظر شرعی باطل است و نباید تصور کرد که چون حق طلاق با مرد است، پس تبعیض واقع شده؛ یک تقسیم کار صورت گرفته است. در حسابداری مالی هم مسؤولیت‌های مالی به عهده مرد است مانند نفقه. یعنی زن نه تنها لازم نیست برای خرجی همسر خود کار کند، بلکه حتی مسؤولیتی در برابر هزینه زندگی خود هم ندارد لذا در مسایل ارث وغیره هم سهم کمتری می برد. این به معنی تقسیم کار از سوی خداست و البته ضرورت‌ها و شرایط ممکن است تغییراتی دهد ولی اصل موضوع نباید فراموش شده و یا زیر سؤال برود. ممکن است زنان نان‌آور باشند که شوهرانی علیل یا مریض دارند ولی این هم باز وظیفه زن نیست. یعنی در هیچ کجای شرع گفته نشده که اگر مرد توانایی کسب در آمد نداشت، همسر او این وظیفه را بر عهده بگیرد، بلکه این وظیفه نهادهای اجتماعی و دولتی است. لذا اگر زنی از روی خیرخواهی چنین کاری را انجام داد، نباید کوس رسوایی شوهرش را بر سر هر بامی بزند و از خداوند هم طلبکار باشد که به خاطر او باید همه قوانین را عوض کند. هرنوع خیر خواهی و انجام امور نیک، منوط به حسن نیت است و الّا ایذا وآزار رساندن و منت گذاشتن در هر بخشی، اجر آن را از بین می‌برد. لذا در روش‌های مالی اسلامی، هدف و انگیزه مهم‌تر از انجام کار است و لذا کسانی که با هدف کاهش شأن دیگران و کم کردن ارزش انسانی آنان در عملیات مالی شرکت جویند، از آنها قبول نمی‌شود. در کتاب و سنت خدا چنین کسانی و اعمال آنها مانند خاکی برروی سنگ است که با یک باد ضعیف هم همه آنها از بین می‌رود.
مطابق روایات، پنج ملک مقرب برای خداوند است. یکی از آنها که در حکم قائم مقام الهی در این جهان است، روح است که کار اجرایی جهان و به اصطلاح قرآنی، امر دنیا با ایشان است و امور را اجرا می‌کند. ولی شخص دوم میکاییل است و سپس اسرافیل و جبراییل وحتی عزراییل. همه وظایف مشخصی دارند و کارشان حساب و کتاب است. حسابداری میکاییل بسیار جالب است. ایشان مأمور روزی رساندن است و سازمان تحت فرمان او، ملائکه‌ای هستند که حتی یک قطره باران را از ابر همراهی می‌کنند تا در جایی‌که لازم است بنشیند و دو نفر مأمور کاتب هر انسانی است و هر روز اعمال نیک و بد او را می‌نویسد. به طوری همه چیز دقیق است که می‌گویند ملک‌الموت قبل از جان دادن انسان‌ها به سراغ آدم می‌آید و توضیح و یا گزارش مالی می‌دهد: همه دنیا را گشتم تکه نانی که قسمت تو باشد و آن را نخورده باشی، پیدا نکردم! و یا همه دنیا یک قطره آبی که سهم تو بوده و نخورده باشی، ندارد! این یعنی هرنوع مواد غذایی و میزان آن برای هرنفر تعیین شده و لذا کودکانی که قند زیاد می‌خورند، کل سهمیه خود را مصرف می‌کنند و لذا در بزرگسالی به مر ض قند دچار می‌شوند و بدنشان نمی‌تواند قند را جذب کند و یا همین‌طور مواد دیگر.
حسابداری و حسابرسی در روز قیامت از همه بیشتر است و وقتی صور اسرافیل دمیده می‌شود، همه‌ی انسان‌ها با دفاتر قانونی در زیر بغل حاضر می‌شوند و در نوبت حسابرسی قرار می‌گیرند! اسرافیل همچون رییس قوه قضاییه عمل می‌کند و همه را به دادگاه می‌کشاند. در دادگاه الهی همه چیز حاضر و مدارک کامل است و حتی دست انسان بر علیه او شهادت می‌دهد. چشم انسان همه چیز را می‌گوید و گوش انسان اصواتی را که شنیده با آمار کامل ارایه می‌دهد.
عملکرد انسان‌ها در آن دنیا هم درست مانند این دنیاست. در واقع این دنیا یک دریچه است برای دنیای دیگر که درآن همه چیز ابدی و دایم خواهد بود. مثلاً می‌توان پرونده‌ها را بست یا آن را کم کرد یا از بین برد. مثلاً مهلت دادن به مقروض که اگر فرد مقروض توانست دین خود را ادا کند که هیچ، ولی اگر نتوانست باید به او مهلت دهند و یا در آخر آن را ببخشند. با این‌که بخشش از اعمال این حرکت است، ولی مانع مکتوب شدن آن نیست. یعنی همه کارها باید دقیق و به موقع انجام شود و بخشش هم در اول کار منظور نظر نباشد زیرا همین امر، انگیزه غیر فعال شدن وام گیرنده شده و این نوع کارها باعث کم شدن گناهان یا پاک شدن آن می‌شود. مانند این‌که کسی نمره کم در یک درس گرفته ولی ترم بعد با کوشش درس می‌خواند و اثر آن را از بین می‌برد؛ نیکی‌ها هم آثار بدی‌ها را ازبین می‌برد. در این دنیا هرهفته دوبار پرونده‌ها به مدیریت ارجاع می‌شود. روزهای دوشنبه و جمعه، نامه اعمال و یا گزارش کارکرد ما به امام زمان (عج) داده می‌شود و ایشان با تکنولوژی یا روش مخصوص خود، همه نامه‌ها را می‌بیند و یا اصولاً نخوانده می‌داند که هرکدام چگونه است. ولی این ما هستیم که باید بدانیم نامه اعمال ما چگونه خوانده می‌شود. آیا امام زمان از دیدن آن ناراحت می‌شود یا خوشحال؟ همین‌که یک نفر ناظر را براعمال خود بپذیریم، باعث اصلاح روش‌ها می‌شود. درسیستم بوروکراسی همین عمل است، ولی ناظر یا بازرسان، سالی یک‌بارهم به وظیفه خود عمل نمی‌کنند. لذا اشخاص بدون راهنما رها می‌شوند و لذا هدایت و رهبری جامعه دچار اشکال می‌شود. با این‌که نظارت، کنترل و هدایت جزو اصلی‌ترین وظایف مدیران است، آن را فراموش می‌کنند یا براثر زیادی، آن را نادیده می‌گیرند ویا با احساس همدردی از آن گذشت می‌کنند. لذا در اسلام بر ساده‌زیستی رهبران تأکید شده یعنی در زندگی آنان پیچیدگی‌ای که مردم از آن سر در نیاورند، نباید باشد زیرا همین پیچیدگی باعث برداشت‌های متفاوت که همان ایجاد شایعات است می‌شود. وقتی پیامبر اسلام (ص) دربین مردم بود، همه می‌دیدند که او چه غذایی می‌خورد و باچه کسانی رفت وآمد می‌کند. ولی وقتی بنی امیه و بنی عباس به داخل قصرها وکاخ‌ها رفتند، دیگر کسی نمی‌دانست آنها چه می‌کنند لذا عده‌ای آنها را امام می‌دانستند و عده‌ای نیز آنها را ظالم و هرکدام دلیل خود را ارایه می نمودند. لذا ساده کردن روش‌ها یکی از روش‌های بهبود سیستم‌ها وروش‌ها وتنها راه تعالی سازمانی است

فلسفه هبوط

سخن اولفلسفه هبوط

سخن اول این شماره به مناسبت فرا رسیدن ایام ماه مبارک رمضان، به قلم دوست عزیز سیداحمد حسینی‌ماهینی تقدیم حضور شما عزیزان می‌شود... وقتی از جاده لنکران عبور می‌کنی، با دنیایی از زیبایی بهشت‌آسا روبرو هستی. آن قدر که فکر می‌کنی این زیبایی دیوانه کننده و مدهوش سازنده است البته این نوع زیبایی در تمامی مناطق اطراف دریای مازندران و نیز بسیاری از نقاط جهان وجود دارد. همه آنها هم در یک چیز مشترکند و این‌که همه آنها با تمام زیبایی؛ خالی از سکنه هستند و مردم آنها را رها کرده و به جاهای دیگر کوچ کرده‌اند. بشر ترجیح داده مثلاً به بیابان‌های اسلامشهر و رباط کریم پناه ببرد و برای خود بهشت کوچکی بسازد ولی از زندگی در میان آن همه درخت وسبزی و طراوت دست بکشد. این‌که چرا این کار را کرده است یا او را از آنجا بیرون رانده‌اند؛ یا خودش رفته و یا این‌همه زیبایی را ندیده است، هر کدام باشد تفاوتی ندارد بلکه می‌تواند به فلسفه هبوط انسان اشاره کند و آن را توجیه نماید. چرا آدم (ع) که در میان باغ‌های با صفا و میوه‌جات فراوان زندگی می‌کرد، از بهشت بیرون آمد؟ آیا خودش نخواست یا او را بیرون کردند و یا زیبایی بهشت را ندید و آن را پسند نکرد و الآن نیز انسان‌ها ترجیح می‌دهند در بهشت‌های دست ساز خود زندگی کنند تا بهشت اصلی؟ عمران و آبادانی شهرها در میان بی‌امکاناتی، شاید یکی از دلایل عصیان باشد و عصیان یکی از دلایل هبوط. برخی مفسران قایلند که خداوند مایل نبوده که حضرت آدم در بهشت بماند و لذا از همان ابتدا گفته که به این درخت یا این میوه دست نزن و از آن نخور که از بهشت بیرون خواهی رفت. اگر چنین گفته‌ای نبود، شاید اصلاً حضرت آدم متوجه آن درخت یا میوه ممنوعه نمی‌شد و از آن نمی‌خورد. برخی از مفسرین هم می‌گویند که حضرت آدم عمداً یا به اصطلاح آگاهانه از آن میوه ممنوعه خورد تا بتواند غیر از بهشت جاهای دیگر را هم ببیند. برخی هم معتقدند بهشت هرچند زیبا ولی باعث شد که این زیبایی را حضرت آدم نبیند یا آن را متوجه نشود ولی بعد از هبوط فهمید که چه جایگاهی را از دست داده و لذا توبه کرد و خود را در آرزوی ورود دوباره به آن به زحمت‌های زیادی انداخت و این به مثابه‌ی یک آرزو یا ایده‌آل برای او درآمد...

به هرحال معنی کفر و ایمان وشرک هم از همینجا که یک نکته باریک‌تر از مو است روشن می‌شود. کافر کسی است که خود را بزرگ‌تر و بالاتر از خدا می‌داند، ولی مسلمان کسی است که می‌گوید الله اکبر یعنی خدا بزرگ‌تر است. این‌که کافر چنین ادعایی دارد، خودْ اثبات وجود خداست. یعنی کافران نه این‌که خدا را قبول ندارند، بلکه خود را بهتر از خدا می‌دانند و همیشه می‌گویند اگر ما بودیم بهتر عمل می‌کردیم. همه حرف اصلی آنها این است که اگر یک روز خدای جهان بشوند، طرحی نو در اندازند! آنها به عدالت خداوند شک دارند ولی به عدالت خودشان هرگز. آنها به عملکرد صحیح خود باور دارند ولی عملکرد خدا را ناقص می‌دانند و این به معنی آن است که او را قبول دارند و می‌دانند که هست و لذا انسان با چیزی که نیست خود را مقایسه نمی‌کند. و معنی کافر هم این نیست که خدا را منکر است، بلکه او حقایق را می‌پوشاند و خدا را ضعیف‌تر از خود و ناتوان‌تر از بشر می‌داند. اینهمه اختراعات و اکتشافات بشر از این دیدگاه هم قابل بررسی است که او می‌خواهد ثابت کند اگر خدا به طور تصادفی موجود یا وسیله‌ای را آفرید، انسان می‌تواند با فکر و اندیشه خود، بهتر از آن را بسازد که ایرادهای گذشته را نداشته باشد. مثلاً زمانی پزشکان در اعتراض به خدا دستور داده بودند آپاندیسیت را از بین ببرند. می‌گفتند که این عضو زاید است که خداوند نمی‌دانسته برای چه آفریده و از دستش در رفته است! این‌همه اعمال جراحی بر روی بینی و صورت و... همین معنی را دارد که خداوند ظلم کرده و بینی مرا بزرگ‌تر از حد معمول آفریده و باید خودم دست به کار شوم و این عیب را برطرف کنم. این‌همه بنا سازی و عمارت، آیا جز این است که آنها می‌خواهند بهشت را بر روی زمین بسازند و بگویند از بهشت خدا بی‌نیاز هستیم؟حتی در یک آپارتمان کوچک وقتی گل کاری می‌کنیم، نمی‌خواهیم بهشت را به وسعت و توانایی و امکانات خودمان برای خودمان بسازیم؟ گل‌هایی که هدیه به عروس می‌دهیم یا به مزار از میان رفتگان می‌بریم، یک پیام دارد: حسرت بهشت خدا را نخور و بدان که از آن بهتر را خواهی ساخت؟