مصالح رایگان برای کار خانجات و طرحهای عمرانی (215)
روش حسابداری به قدری مهم است که برخی از کار خانجات برای داشتن مثلاًً یک فاکتور اقدام به ایجاد شرکت یا کار خانه میکنند! در صورتیکه مثلاًً آن فاکتور لازم نبود، یا روش دیگری جایگزین میشد، شاید وضع بهتر بود. نمونه این کار برای کارخانجات تولیدی است، مخصوصاً کارخانجاتی که مصالح اولیه را تولید میکنند. همه چیز در طبیعت رایگان است، ولی آنها مجبورند که به قول معروف لقمه را دور سر بگردانند تا مثلاًً فاکتور جور کند و مالیات ندهند یا مشتری را فریب بدهند. اکنون طوفان شن وماسه در شرق کشور بیداد میکند وهمه اینها از سطح رودخانههایی بلند میشود که به سبب برداشت نادرست افغانستان و یا کمی نزولات آسمانی دچار بیآبی شدهاند و بهترین نوع و مرغوبترین نوع شن و ماسه را تشکیل میدهند. کارخانجات میتوانند کامیون کامیون از این ماسهها را برای کارخانجات ومصالح فروشیها بار کنند ولی فقط این بیابانها توان دادن فاکتور را ندارند وحسابداران نمیدانند قیمت خرید را چند بزنند! زیرا رقم صفر در معادلات حسابداری جایی ندارد! ولذا اینها میآیند کارخانه یا شرکت جعلی درست میکنند ! دولت هم میآید تجمیع عوارض میسازد و قوزِ بالا قوز میشود! نه فقط شن وماسه رایگان است، بلکه با این عمل میتوان از طوفان شن هم جلوگیری کرد و یک تهدید را به فرصت و یک خسارت را به منفعت و یک زیان را به سود تبدیل کرد. در همه مصالح و مواد اولیه کارخانجات، این امر صادق است. چه مقدار سیب در بالای درختها میماند و میپوسد؟ چه مقدار انگور، توت و... در پای درختان از بین میروند؟ اینها همه رایگان هستند، یعنی هیچ باغداری برای جمعآوری آنها پول نمیگیرد! در حالیکه همینها میتواند مواد اولیه بسیاری از کارخانجات باشد ولی چون فاکتور نیست و نمیتوان قیمت خرید زد و قیمت تمام شده قابل محاسبه نیست، لذا کارخانجات بهتر میبینند از جایی خرید کنند که فاکتور داشته باشد! و اگر این سلسله را پیگیری کنیم، میبینیم همینکه حسابداری فاکتور میخواهد، باعث نابودی تمام سیستم تولید وگرانی اجناس نیز میشود. زیرا این روش به مردم کوچه بازار هم سرایت میکند و مردم هم با اینکه میبینند میوهجات تلف میشود، حاضرند سیب را کیلویی دوهزار تومان بخرند ولی نروند در باغها گردش کنند و سیب مجانی بخورند! چون به تریپشان برمیخورد که مثلاًً گلهای وحشی و طبیعی را به محبوبشان هدیه کنند، میروند گلهای مصنوعیِ چهل پنجاه هزار تومانی میخرند که کلاس داشته باشد و فاکتور آن را نشان بدهند که ما اینقدر آن را خریدهایم!
در طبیعت نه تنها گلها و میوهها حتی مواد اولیه معادن، همه و همه رایگان است. در شمال ایران، آب فراوان است به قدری که مردم به زحمت میافتند! و در کویر، نمک فراوان است. دراستان تهران هم خاک رس و تپهای زیاد است، به طوریکه مردم از اینهمه تپه وخاک خسته میشوند. رودخانه دز به قدری آب دارد که هزاران کامیون از آن آب بکشند و ببرند، هیچ کم نمیشود و اینهم رایگان است. در کوههای سرد و یخ زده و پر برف، چشمههای آب گرم فراوان است و در بیابانها بوته و باد بسیار است. چه کسی باید از این مراتع استفاده کند؟ و آیا اینهمه گنجینه تمامی دارد؟ در حالیکه آبهای بسیار گوارا در بین کوهها از سرچشمهها سرازیر میشود، مردم در بندر عباس یا بوشهر از بیآبی هلاک میشوند و همه اینها نه اختراعات آنچنانی میخواهد نه بودجههای اینچنانی. باهمان روشهای سنتی هم میتوان به انتقال این داراییها عمل کرد فقط باید بروکراسی و روشهای غلط حسابداری و ادرای اصلاح شود.
چه اشکالی دارد که کامیونها به جای خرید ماسه از معدن فرمانداری از جاده زابل ماسه را بارگیری نمایند، آیا هزینه حمل مورد قبول واحد مالی نیست؟ ذیحساب آن را تأیید نمیکند یا فرمانداری فقیر میشود؟ چه اشکالی دارد که ماشینهای شهرداری برای آب دادن به درختان از رودخانه دز، لااقل برای شهرهایی که نزدیک هستند آب بردارند؟ و یا چه اشکالی دارد که لولهکشی صورت بگیرد؟ آیا اینهمه آب که به هدر میرود، سرمایه ملی نیست؟
از نظر حسابداری ملی، آنچه از بین میرود مهم نیست بلکه آنچه هزینه بر میدارد، مهم است؟هزینه فرصتهای از دست رفته کجا دیده شده و در کجا محاسبه میشود؟ اینهمه نیرویی که ادعا میکنند بیکارند و اینهمه زمینهایی که بایر ماندهاند چه روش مالی باید اتخاذ شود تا این دو عاشق و معشوق به هم برسند؟
لطمه به کشاورزی
این روش حسابداری نه تنها باعث نابودی تولید و صنعت میشود، بلکه به کشاورزی نیز لطمه میزند. شاید از روزی که ماکس وبر گفت: نگو و بنویس! و بوروکراسی را باب کرد، فکر چنین روزهایی را نمیکرد. پدر بوروکراسی جهان باعث شد امروز ما با اقیانوس کاغذهایی مواجه شویم که دیوانسالاری را همان کاغذ بازی میدانند. آدم به این بزرگی را قبول نداریم و به او میگوییم اسمت چیست؟ اگر هرچه بگوید هم قبول نیست و باید فتوکپی شناسنامه ارایه دهد و مکتوب باشد. حتی اگر یک میخ از ما بخواهد، باید آن را بنویسد و برگ درخواست پرکند. گاهی در حسابرسیها شاهد هستیم برای اینکه حسابها بالانس شود، مثلاًً باید یک ریال چک کشیده شود! هزینه چک و نویسنده و ثبت کننده و عملیات بانکدار و غیره و غیره، همه به خاطر این است که یک ریال در بدهکار و بستانکار بالانس باشد. اینکه چه میزان دقت لازم است، امری است که باید عقلا بنشینند و آن را تعدیل کنند. به صرف اینکه ما همه چیز را مکتوب کنیم، نباید تولید وکشاورزی را نابود نماییم. مثلاًً در بسیاری از شهرها و روستاها املاک و زمینهایی هستند که موروثی هستند حالا یا سند دارند و یا ندارند. اما بر اثر مرور زمان، انحصار ورثه مشکل ایجاد کرده و لذا همه این سندها از حیز انتفاع افتاده است و کار و تولید در آنها از بین رفته است. مثلاًً در همین تهران هرجا قناسی در نقشهها هست و هرجا بافتهای فرسوده ترمیم نمیشوند و یا به زیبایی شهر لطمه میزنند مشکل سند دارند و یا مشکل انحصار ورثه! خانهها و زمینهای بسیار بزرگی در بهترین نقاط شهر متروکه شدهاند. خانوادهها یا از هم پاشیدهاند یا مفقود شدهاند یا جدا شدهاند و ملک هم بلا تکلیف است. به قول شهریار، هیچ بیلمزدیم ایریلیق وارایتگینیق وار اولوم وار. املاک نه میتوانند خرید وفروش بشوند ونه وثیقه قرار گیرند لذا زمینه کلاهبرداری هم فراهم میشود زیرا شخص میبیند املاک را نمیتواند رسماً بفروشد لذا به صورت وکالتی یا به اصطلاح کلیدی میفروشد! بعد هم که مشکلی پیش بیاید، دستش به هیچ جا بند نیست. همه اینها اگر طبق قانون خدا عمل شود، خیلی ساده به نتیجه میرسد. مثلاًً ما میدانیم زمینی که 5 سال پشت سرهم بدون کشت باشد، بایر محسوب شده و از ملکیت در میآید. یعنی هرکسی مالک زمین هم باشد و 5 سال متمادی یک زمین را بدون کشت و یا صنعت و تولید رها کند، مالکیت خود را از دست میدهد. حالا معلوم نیست طبق چه قانونی باید همیشه بایر بماند و مردم گرسنه بمانند. انفال و داراییهای عمومی متعلق به هیچ کس نیست و حالا معلوم نیست طبق چه قانونی مثلاًً قرق شدهاند! اینهمه جنگلها میسوزند ولی کسی نیست اجازه دهد درختان آن قطع شود! آیا درختان به طور طبیعی قطع شوند و برای مردم اشتغال و کار ایجاد شود، بهتر است یا این درختان در آتش بسوزند و خسارتهای بیشماری به بشر تحمیل نمایند؟ چرا همه مردم باید در قوطیهای کوچکی که نامش را انبوهسازی مسکن میگذارند، زندگی کنند و بقیه زمینها برای سرمایهگذاران باقی بمانند؟ این سرمایهگذاران کیستند که از خداوند بالاتر تصمیم میگیرند؟ از نظر الهی، زمین مال خداست ومردم هم نانخور خدا هستند: اِنّ الارض لله یا النّاس عیال الله.
چرا باید کسانی باشند که برای گرانتر شدن زمین، آن را بایر کنند و بر عکس، مردمی بدون زمین و خانه و مسکن باشند. البته بحث کلی این است که همه چیز در طبیعت رایگان است، اما عدهای خود آگاه یا ناخود آگاه باعث و مانع میشوند که مردم از آن استفاده کنند. باید این موانع را برطرف کرد. ممکن است مانع، بسیار پیش پا افتاده باشد مانند همین موضوعی که اشاره شد؛ روشهای حسابداری! یعنی با اصلاح روش حسابداری یا بوروکراسی، همه این مشکلات حل میشود. به طور مثال دربانکداری ما میبینیم که قانون بانکداری اسلامی سالهاست تدوین و تأیید و تصویب شده و قانون هیچ اشکالی ندارد و پیش هر مجتهدی ببرند، میگوید در صورت فرض مسأله عملیات بانکی حلال است. ولی روش حسابداری همان روش ربوی است. یعنی هر بانکداری بهره و سود را بهتر محاسبه کند، او بانکدار واقعی است. هنوز حتی برای محاسبه عملیات بانکی بدون ربا از روش بانکداری ربوی استفاده میکنند و این یعنی بسته شدن دست قانونگذار. حالا هزاری هم رییسجمهور، رییس مجلس و علما بگویند که قانون اسلامی تهیه و تصویب شود. اما یک حسابدار بانک همه اینها را زیر پا میگذارد. مانند همان ضربالمثل سابق که فرزند یک نماینده مجلس با فرزند یک پاسبان مشاجره کرده بودند! فرزند نماینده مجلس میگفت پدرم ماهیانه ده میلیون تومان حقوق میگیرد و قانون مینویسد و فرزند پاسبان با غرور گفته بود: پدرم 5 تومان میگیرد و همه را زیر پا میگذارد! نوشتن قانون مهم است، ولی مجریان آنهم باید روشهای خود را هماهنگ کنند. فرض کنید که عدهای تصمیم میگیرند که خانهای درست کنند، آییننامه مینویسند و تمام ضوابط شهر داری را در آن میگنجانند، ولی معمار بیسوادی میآید و طبق نظر خودش بنا را میسازد. هر کس حرف خود را میزند و این همان میشود که ناگهان بنای 7 طبقه فرو میریزد. آسیبشناسی که میکنید، میبینید همه چیز درست است! ناظر نظارت کرده و نقشه محاسبه شده و هیچکس گناه ندارد! اما به هر حال چند نفر زیر آوار مانده و مردهاند. در مسایل اقتصادی هم همینطور است. وقتی نگاه میکنیم، همه چیز در طبیعت هست و رایگان هم هست. باران رایگان است، آب رودخانهها و دریاها و زمینهای کشاورزی هم. ولی میبینیم که تعداد زیادی مردم زیر خط فقر هستند و گرسنه. همه چیز هم درست است! مجلس قانون خوب تصویب کرده، دولت هم خوب آن را اجرا نموده و قوه قضاییه هم خوب داوری و نظارت کرده. اشکال کجاست؟ و این است که گره کورها وقتی شناخته شود، بسیاری از مشکلات حل میشود. یکی از این گرههای کور، روشهای اجرایی و آییننامههاست. که برخی از آنها در اثر شدت ساده بودن به چشم نمیآیند. همین که بیاییم بورکراسی را مرحلهای کنیم، خودش مهم است. مثلاًً لازم نباشد که در کوچکترین عملیات هم مانند بزرگترین عملیات، اسناد ومدارک مشابه فراهم شود و به قول و گفتار هم به میزان نوشتار اهمیت داده شود. همه جا لازم نیست کامپیوتری شود و برخی جاها هم که لازم است کامپیوتری شود، نباید دستی کار شود. توصیهها بسیار ساده است. هرچیزی باید در جای خود به کار گرفته شود. زمینها طبق اصول اسلامی بین مردم تقسیم شود. احتکار گران چه احتکار ارزاق کنند و یا احتکار زمین و یا سرمایه و یا طبیعت باید شناسایی و خلع ید شوند
امروزه دیگر هیچ کس در جهان نیست که به ایرانی بودن خود افتخار نکند و یا آن را مخفی کند و یا اگر در خارج زندگی میکند، تمایلی به بازگشت نداشته باشد و این البته با یک سیاست تبسازی طراحی و اجرا شد. یعنی در ایران و با وقوع انقلاب اسلامی، دنیا با یک حرکت رادیکال و ریشهای روبرو شد و برای مقابله با آن، راه میانه را به رسمیت شناخت. به عبارت سادهتر، ایران با حرکت انقلاب اسلامی به مرگ زد تا دشمن به تب راضی شود. ایرانیت در مقابل اسلامیت مورد توجه همه قرار گرفت و کسانیکه تا دیروز در گوشه و کنار آمریکا یا انگلیس در غربت زندگی میکردند و از بردن نام ایرانی بر خود ننگ داشتند، مدعی شدند و برای مقابله با موج اسلامگرایی، به صف ایرانگرایی پیوستند. دشمنان نیز از این روش استقبال کردند زیرا که برای مردم دنیا پذیرش قوانین کامل اسلام کمی سخت بود و لذا برای این حرکت بزرگ جهانی، تفسیری جدید ارایه دادند. اما تا مدتها این حرکت بطیء و آرام بود و تحت عنوان جدایی دین از اقتصاد یا سیاست و نپرداختن افراد متدین به مسایل دنیوی مطرح میشد. اما اگر پافشاری ایرانیان بر اسلام نبود، همین مقدار هم به سرعت از بین میرفت و ایرانیِ غریب همچنان با رنگ کردن موهایش یا عوض کردن اسمش یا تغییر زبانش، میبایست از ایرانی بودن خود احساس شرم میکرد چنانکه از زمان ناصرالدین شاه و سفرهای اروپایی او این چنین بوده و جوکها و داستانهای بیشماری گفته و ساخته شده بود. پافشاری ایرانیان برحق مسلم خود در سایه نترسیدن از مرگ که آن را شهادت مینامیدند، باعث شد که اپوزیسیون ناچار به پذیرش خط میانی باشد. الآن اپوزیسیون چه در آمریکا و چه در اروپا و یا حتی داخل ایران ممکن است از اجرای احکام اسلامی ناراحت باشد، ولی از اینکه احکام، ایرانی باشد و یا نام ایرانی بگیرد هیچگاه ناراحت نمیشود. امروزه هفدهم مردادماه روز باز پسگیری سوریه از رومیان در گذشته، هیچگاه توسعه و تجاوز به حقوق بشر اروپایی تلقی نمیشود و هیچکس نمیپذیرد که ایران با شمشیر پیروز شده است! در حالیکه ممکن است همین عمل را برای اسلام بد بداند و بگوید اسلام به زور شمشیر پیروز شده است. امروزه دیگر زمان غربت ایرانیان وکار انفرادی آنان به پایان رسیده و ما شاهدیم که همه طیفهای ایرانی در مهمانی اوباما شرکت میکنند و به او قول همکاری میدهند. حتی رقیب او که ایرانی هم نیست و دشمن ایران هم هست؛ باز برای جلب نظر ایرانیان تلاش میکند.
امروزه تمامی رسانههای آمریکایی میدانند و اعتراف میکنند که سی درصد نیروی متخصص ناسا از مدیران عالی آن ایرانی هستند. هم اکنون تجارت سنگ آمریکا در انحصار ایران قرار دارد و در حالیکه کمپانیهای اروپایی و آمریکایی یکی پس از دیگری ورشکست میشوند ایرانیها آنها را میخرند و در ایران هر روز بر دامنه فعالیت و سود آوری خودروسازان افزوده میشود. همه طرفهای تجاری ایران با تحریم مخالفند و اگر در ظاهر هم مخالفتی میکنند، برای آن است بتوانند قیمتها را بالا ببرند و از روحیه مهرورزی ایرانیان سوء استفاده کنند. با اینکه تمام داراییهای ایرانیان در آمریکا بلوکه شده، ولی تا به حال شنیده نشده که ایران به داراییهای آمریکا تجاوز کند و یا انگلیس همینطور. در حالیکه اگر ایران روزی تصمیم بگیرد که از انگلستان خرید نکند هم قادر است تولید جایگزین داشته باشد و هم میتواند با یک برنامه ریاضتی این کار را انجام دهد، اما به خاطر مردم و کارگران انگلیس که بیشتر از این بیکار نشوند، این کار را نمیکند. آمار واردات زیاد ایران از تمامی کشورهای جهان نشان میدهد که ایران نقش کلیدی در روند اقتصادی و سیاسی جهانیان دارد. البته تا مدتها این نقش شناخته شده نبود و یا با آن به روش منفی برخورد میشد. اما اکنون هرچند هنوز رسوبهای این اندیشه موجود است اما نقش ایران را نمیتوان انکار نمود. ایران از نظر ذخایر گازی، رتبه دوم جهان را دارد ولی دنیا ترجیح میدهد به جای ارتباط با رتبه اول، با ایران ارتباط داشته باشد زیرا درایران علاوه بر عنصر درآمد، عنصر ایدئولوژی و مهرورزی هم وجود دارد یعنی اروپاییان میدانند با اینکه تأمین کننده اصلی گازشان روسیه است که مقام اول را داراست، ولی گاز پروم فقط پول وسود را می شناسد. نیاز مردم و احتیاج فقرا برایشان مهم نیست و هرموقع صلاح بدانند صادرات را قطع میکنند ولو در سرمای سخت زمستان باشد. اما همهی دنیا میدانند که ایران چنین کاری نمیکند و بر قرارداد خود بر مبنای عدالت اسلامی و رأفت پای میفشارد. در مسأله نفت هم همینطور است. با اینکه عربستان یا آمریکا از ایران دارای خزانه بیشتری هستند ولی خرید از نفت ایران برای آنها مهمتراست زیرا عربستان از یکسو ذخایر خود را زیاد نشان میدهد ولی واقعیت چیز دیگری است و آمریکا هم مخازن خود را بسته تا گرانتر شود و یا به قول خودشان استخراج آن برایشان صرفه اقتصادی ندارد. در زمینههای دیگر هم ما شاهد همین گونه برخوردها هستیم. ایران به لحاظ جغرافیایی همه نوع مزیتها را دارد و تمامی چهار فصل را درخود جای داده است و لذا هیچگونه محصولات خوراکی و میوهای نیست که در ایران قابل پرورش نباشد. مثلاًً کیوی یا سیب زمینی یا گوجه فرنگی یا حتی چای، بومی ایران نیست ولی درعرض مدت کوتاهی بالاترین تولید و مرغوبترین آنها را داشته است. نمونه آن میوه موز است که در یک زمان گرانترین میوه بود ولی در ایران امروز ارزانترین میوه محسوب میشود و هرچه میوههای دیگر گرانتر میشوند، ارزانتر میشود. برنج که خوراکی ایرانی نبود و تا همین سالهای اخیر فقط شب عیدها با یک سبزی پلو همه چیز حل میشد؛ اکنون به قوت غالب مردم تبدیل شده تا جاییکه اگر در دو وعده غذایی برنج خورده نشود، اصلاً مثل اینکه غذایی خورده نشده است! و70 میلیون جمعیت ایران بیش از هفتاد تن برنج در روز مصرف میکنند. این علاوه بر آن است که ذوق ایرانی در تقلب هم پیشی دارد! برنج پاکستانی را بوجاری میدهند و به نام برنج دودی و دمسیاه ایرانی اصل میفروشند و برنج ایرانی کاشته شده در مناطق دیگر را به عنوان برنج پاکستانی یا تایلندی میفروشند! همین را در سفر به مرز ترکمنستان شاهد بودیم که حدود 90کیلومتر دره خوش آب و هوای درگز به کاشت برنج اختصاص داده و بهترین نوع برنج و حتی مرغوبتر از برنج شمال کاشته میشد، ولی موقع فروش همه غیر از اهالی درگز تصور میکردند این برنجها از پاکستان میآید.
در محبوبیت منطقهای، مسایل سیاسی و اقتصادی هماهنگ است یعنی همانطور که مرغوبیت نسبی ایران در بسیاری از کالاها بالاست در محبوبیت اجتماعی نیز ضریب بالایی دارد. یکی از محققان تاریخی کشورمان که دو سال قبل از فروپاشی به باکو رفته بود و در همراهی با آیتالله موسوی اردبیلی، تعریف میکرد که مردم آنجا شدیداً به پیوستن به جمهوری اسلامی ایران علاقه داشته و مایل بودند که از الفبای ایرانی استفاده کنند ولی حکومت پلیسی بسیاری از آنان را کشت و بسیاری را زندانی کرد تا مانع این کار شود و نهایتاً رسمالخط ترکیه را در آنجا مرسوم کردند. درهمین ایام هم اگر یک رفراندوم واقعی برگزار شود، همه به ایران رأی خواهند داد. نه تنها در قفقاز اینطور است که در شرق دور و آسیای میانه هم همینطور است. امروزه به هر کشوری که بروی، نام ایرانی با هوش و ذکاوت و مهرورزی همراه است. گرچه خیلیها هنوز در سردرگمی سالهای قبل هستند ولی نمیتوانند در مقابل اینهمه شور و شوق یک ملت ظاهراً بیگانه سر تعظیم فرود نیاورند. خیلیها هنوز در سالهای قبل تثبیت شدهاند و روحیه آنها در همان دهه 40 یا50 باقیمانده و زمان برایشان متوقف شده و هنوز از الفاظ توسعه نیافته و عقب مانده و امثال آن استفاده میکنند. ولی این تفکر با خود آنها پیر شده و به گور خواهد رفت و جوانان این مفاهیم را قبول ندارند و برایشان قابل درک نیست که چرا برخیها اینقدر نسبت به وطنشان خائن هستند. آنهاییکه فکر میکنند با یک فیلم میتوانند مردم را به کانادا رفتن تشویق کنند و یا آنهاییکه نمیدانند که مرزها باز است و هنوز برای ترکیه رفتن حسرت میخورند و در پایان فیلمشان یک عنصر 18 تیری را فقط برای رساندن به ترکیه همراهی میکنند و تصور میکنند که چه کردهاند. در حالیکه در ترکیه حتی دادگاه قانون اساسی لاییکها عقب نشینی کرده است. آنها این سیل عظیم مردم را نمیبینند. در دوران انقلاب هم همینطور بود. ما که دانشجو بودیم و هر روز در تظاهرات؛ وقتی به زندان میافتادیم، سؤالهای عجیب و غریبِ زندانیان سیاسی پیرتر، ذهن ما را مکدر میکرد. آنها میپرسیدند راست است که میلیونها نفر به خیابان میآیند و شعار مرگ برشاه میدهند؟ زیرا آنها فقط به خاطر یک کلمه مرگ بر هویدا، اینهمه زندانی میکشیدند و باورشان نمیشد میلیونها نفر از مردم به خیابان بیایند و شعار بدهند و وقتی با شور و شوق جوانها روبرو میشدند، به جای باور کردن واقعیات؛ آن را تحریف میکردند. اینها مردم نیستند. اینها برنامهی خود ساواک است. میخواهد مبارزین را شناسایی کند! و ما واقعاً از اینهمه کوتاهبینی این مبارزان متأسف میشدیم و همین کوتهبینی آنها در جریانهای بعدی خود را به خوبی نشان داد. هرکدام در یک برهه کم آوردند و به قول خودشان بریدند. زیرا حرکت مردم خیلی روشن و واضح بود و آنها به اینهمه روشنی شک داشتند. اکنون هم در مسایل بینالمللی اینطور فکر میکنند. کسانیکه یک بار از ته دل آرزو میکردند که یک کشوری قیام کند و در مقابل آمریکا بایستد، حالا ناباورانه میگویند این شکستهای آمریکا و اینهمه بدهکاریهای او شایعه است! آمریکایی که هزاران دلار بدهی خارجی و هزاران دلار کسری بودجه دارد و هزاران دلار هزینه در جنگهای عراق و افغانستان کرده، از نظر اینان دارد برنامهریزی50 ساله میکند! انگلستانی که برای لقمه نان شبش به ایران و برای قطعهسازی پیکان التماس میکند و قادر نیست به اعتراضات ایرلند شمالی و گوشه گوشه کشور خود جواب دهد، از نظر اینها همه طرح و برنامه صدساله است!
ایران در زمینه اختراعات و در زمینه علوم جهانی و مقالات و نوشتههای بینالمللی علمی هم بسیار حرف دارد. دانشگاههای انگلیس و آمریکا برخلاف گذشته محل جولان دانشجویانی است که اصلاً به قصد علم به آنجا نیامدهاند. تمام دانشجویان ساعی در غرب را دانشجویان شرقی تشکیل میدهند. دانشجویان هندی، چینی و ایرانی در حال درس خواندن و طی مدارج علمی هستند، در حالیکه دانشجوی آمریکایی به ماری جوانا و پارتیهای شبانه و هفت تیرکشیها و باند بازیها میاندیشد. نمیتوان از وحدت جهانی حول محور ایران صحبت به میان نیاورد، زیرا که هیچکدام از حکومتهای دنیا به اندازه ایران و ایرانی تجربه کشورداری ندارند. کل تاریخ آمریکا به چهار صد سال نمیرسد و کل تاریخ اروپا به بعد از رنسانس خلاصه میشود که آن هم قهری از ایران تابعیت گرفتند زیرا وقتی مغولها به ایران حمله کردند، دانشمندان ایرانی برای حفظ کتب و علوم خود آنها را به غرب بردند و مخازن و موزههای غرب همه شاهد این مدعا هستند. هیچ موزهای در غرب نیست که آثار ایرانی نداشته باشد و به داشتن آن افتخار نکند. اصلاً در غرب موزه فقط موقعی معنی میدهد که چند تکه پاره سنگ از ایران در آن باشد سنگهایی که برای وطنفروشان ایرانی به پشیزی نمیارزد! اگر این وطنفروشان نبودند، کتیبههای داریوش در آمریکا و سرِ سرباز هخامنشی در اروپا چه میکرد؟ الآن هم که میدانند چه کردهاند، چرا کوششی برای باز گرداندن آن نمیکنند؟ و دولت را در مقابل یک عمل انجام شده قرار میدهند. همه اینها برای این است که اساس جهان جز به فرهنگ ایران و ایران اسلامی به وحدت نمیرسد و به آرامش دست نمییابد
بسیاری از ایام ماه شعبان، جشنها و شادیها وتولدها نهفته است که مهمترین آن ولادت امام عصر (عج) در نیمه شعبان است و سوم شعبان نیز سالروز ولادت امام حسین (ع) میباشد. در این ایام، شادی وجشن وسرور در ایران و در تکایا و مساجد بالندگی پیدا میکند ومردم در دنیای جدیدی وارد میشوند. عروسیها، تولدها، جشنها و دعوتها در این ماه بیشتر میشود. بخصوص در سالهای اخیر که این جشنها در ایام تابستان قرار گرفته که روزهای بلند و ساعات گرم و بدون بارندگی و سرما دارد، مردم باخیال راحتتر در جشنها تا ساعتها بعد از نیمه شب حضور دارند و شهرها زندهاند. جادهها شلوغ و صف بنزین پراز ازدحام. مصرف برق در اوج و بالاتر از اوج است تا حدی که باعث قطعی آنهم شده است. چراغانی خیابانها، کارخانجات، خانهها و مغازهها و روشن کردن کولرها هم، همه وهمه به ازدیاد مصرف برق و آب و دیگر نیازهای ضروری منجر شده است.
برخی اقلام مصرفی این ایام قابل جبران است، ولی برخی قابل جبران نیست. در مواد غذایی میتوان آن را وارد کرد یا در موضوع برق میتوان از صادر کردن آن صرف نظر نمود، اما برای ساعات و عمرهایی که ازبین میرود، نمیتوان قیمتی تعیین نمود. لذا باید برنامهریزی کرد که این ایام فرخنده و شادمان برای همه شادیآفرین باشد. مردم البته این موارد را رعایت میکنند. مثلاً در این جشنها، نقل وشیرینی و شربت به مقدار زیادی پخش میشود و همه مردم از این نعمات استفاده میکنند. اما باید دانست اسراف در خورد و خوراک هم ولو برای جشن وشادی باشد؛ هم مضرات اخروی دارد و هم زیانهای دولتی. ممکن است ما و کشور ما به دلیل داشتن نفت و ذخایر ارزی، به محض کمبود غذا یا کالاهای دیگر در این جشنها، آن را وارد کند ولی این برداشتن از سر سفره دیگران هم محسوب میشود. یعنی مردمیکه در پاکستان برنج به ایران صادر میکنند، اگر صادر نکنند، ممکن است به مصرف خوراکی خودشان برسد ولی به خاطر صادر کردن آن، قیمتها بالامیرود و فقرا قادر به خرید آن نمیشوند. باید دانست که رهبر شیعیان، امام علی (ع) فرموده است مردم دنیا دو دستهاند یا با تو همکیش هستند یا همنوع. و درهرصورت آنچه برای خود نمیپسندید، برای دیگران هم نپسندید. اگر مصرف زیاد ما ولو در شادیها باعث رساندن ضرر به دیگران ولو در دورترین نقطه و با ادیان مختلف بشود، خدا این شادی را از ما قبول نخواهد کرد زیرا هدف از بعثت انبیای الهی ومعصومین، ضرر زدن به دیگران نبوده بلکه منفعت رساندن به دیگران است لذا بیاییم برای هرچه باشکوهتر شدن آن یادی از دیگران هم داشته باشیم. به بیمارستانها و معلولین سر بزنیم و شادی خود را با فقرا قسمت کنیم. نباید بگوییم رسیدگی به اینها مثلاً وظیفه دولت است یا وظیفه دیگران است. هرکس به نوبه خود و با توجه به تواناییهای خودش مسؤولیت دارد تا در درمان دردهای مردم کوشا باشد و به آنها کمک کند. مسلماً اگر گروهی که برای برگزاری جشنها، خرجهای سنگین میکنند، بخشی از آن را به یتیمان بدهند نزد خدا اجر بیشتری دارند. ماه رجب ماه خداست و ماه شعبان ماه رسول خدا و ماه رمضان ماه امت خدا و میهمانی مردم در محضر خداست لذا باید کاری کرد که اگر پیامبر زنده و در مقابل ما ایستاده بود، ما را تأیید میکرد نه آنکه اگر امام حسین (ع) را درمقابل اعمال خود ببینیم، شرمنده شویم. به هرحال این ایام شعبانیه برهمه مبارک باشد و به این امید که باعث نزدیکی قلوب جهانیان به یکدیگر شود...